«پیاده روی اربعین» برای من دانشگاهی است که هرسالی که به این سفر معنوی میروم ، ترمی از درس های نو فرا می گیرم!
میتوانم به جرات بگویم که همین پیاده روی سالانه اربعین ، بسیاری از دیدگاهها و جهان بینی های من را دگرگون و یا تکمیل و یا ایجاد کرد!
نخستین بار مفهوم پرچم را از نخبگان «پان ایرانیست» دریافتم ولی هنوز هم پرچم برایم اهمیت چندانی نداشت؛ چون این نخبگان ، پرچم مطلوب ایران را همان پرچم «شیر و خورشید» می دانستند!
اما نخستین باری که نسبت به پرچم خویش احساس وابستگی کردم ، نخستین باری بود که به اربعین رفتم و در آنجا دیدم که در همه جای عراق پرچم عراق به همراه پرچم های امام حسین برافراشته بود و پیر و برنای عراقی در دست خود پرچم عراق را داشتند و من از این بابت احساس شگفتی میکردم که چرا اینها این اندازه پرچم خود را بالا میبرند و در حالی که باید تنها پرچم امام حسین را برافرازند!
همین را از یک دوست عراقی پرسیدم و سخن جالبی به من گفت : "اکنون که همه جهان میخواهند عراق را بر زمین بزنند ، ما یکی از کارهایمان همین است که با برافراشتن پرچم عراق ، پشتیبانی خود را از کشورمان اعلام کنیم!"
من از این سخن وی به شدت تکان خوردم. با خودم اندیشیدم که ما برای پشتیبانی از ایران چه کرده ایم؟
همان سال بود که موزیک کلیپ پرشکوه «ایستاده ایم 2 » پخش شد که زمینه آن «جنگ پرچم ها» بود و همان هنگام تصمیم گرفتم برای اربعین بعدی پرچم ایران را با خودم به کربلا ببرم!
سال بعد که به همراه دوستانم -و پرچم کشورمان - به پیاده روی اربعین رفتم ، با دو جور واکنش به افراشتن پرچم ایران در عراق روبرو شدم: گروه اقلیت که گهگاهی مخالفت میکردند و گروه اکثریت که بسیار استقبال کردند.
حتی چند بار که برخی عراقی ها خواستار جمع کردن پرچم شدند ، یکی از دوستان ترک زبان ما با حرارت و تعصب میگفت :"لا ؛ هذا دمی" (نه ؛ این خون من است!)
این چند مخالفت انگشت شمار ، بیشتر از سوی پیروان متعصب «مقتدی صدر» بود.
اما اکثریت عراقی ها از دیدن پرچم ایران خشنود میشدند و حتی چند تن از آنها از ما درخواست میکردند که "اگر بازهم پرچم ایران دارید ، به ما بدهید که در خانه هایمان بزنیم!"
بسیاری از عراقی ها و به ویژه افسران نظامی با پرچم ما عکس میگرفتند و میگفتند "میخوایم بذاریم فیسبوک"
برایم عجیب بود که این عراقی ها چنان نسبت به پرچم ایران حرارت به خرج می دهند که انگار پرچم خودشان است و من از چندین عراقی علت محبتشان به پرچم ایران را پرسیدم و پاسخ هایی از این دست شنیدم که : "این پرچم اسلام است" ، "ایران تنها کشوری بود که در اجماع جهانی علیه عراق به کمک ما شتافت!" ، "هرچیزی که ما آرزو می پنداشتیم از سوی صاحبان این پرچم ، برایمان انجام داده شد!" و.
یادم هست که یکبار در حالی که پرچم بر روی کوله پشتی ام بود ؛ یک عراقی به من گفت: "من خودم عاشق ایران هستم ، اما بهتر نیست به جای پرچم ایران از پرچم حسین استفاده کنی؟" من ناگهان چیزی به ذهنم رسید و گفتم : " والله هذا لتعارف ولکن کل اعلام العالم تحت علم الحسین" (به خدا این پرچم برای شناسایی است ولی همه پرچم های جهان ، زیر پرچم حسین است!) آن عراقی نگاهی به من انداخت و سپس گوشه پرچم ایران را گرفت و بوسید و رفت!
اما اوج این باور من اربعین نود و شش بود که احترامات فراوانی به من شد ، زیرا بر چوب درفش کاویانی ایران یک سربند یا حسین بسته بودم و آن را بر دوش خود راه می بردم.
در جاده بازگشت از کربلا سوار یک کامیون شدیم که به نجف بازگردیم و من همچنان پرچم را افراشته نگه داشتم!
ناگهان یک جوان عراقی -که بر روی تاج کامیون نشسته بود- از من درخواست کرد که پرچم را به او بدهم تا نگه دارد ، من اندکی ترسیدم که نکند پرچم را از کامیون به پایین پرت کند ولی پس از چند لحظه کشاکش با خودم ، پرچم را به او سپردم و با خودم گفتم "اگر پرچم را پایین بندازد ، پایین میپرم و پرچم را برمیدارم"
اما آن جوان پرچم را محکم نگه داشت و آن را استوار برافراشت و خودش هم ژستی گرفت که حاکی از غرورش بود برای برافراشتن چنین پرچمی!
پرچم ایران همچنان در آسمان عراق پیچ و تاب می خورد و من همانگونه که به این صحنه می نگریستم ، به مفهوم حقیقی پرچم پی بردم.
گوشی ام را در آوردم و همانگونه که داشتم از این صحنه روشن ، عکس میگرفتم با خودم گفتم:
گفتم که الف ، گفت دگر هیچ مگو/
در خانه اگر کس است،یک حرف بس است!
درباره این سایت